مهستی گنجوی

مهستی گنجوی

رباعی شمارۀ ۱۵۸

۱

مؤذن پسری تازه‌تر از لالهٔ مرو

رنگ رخش آب برده از خون تذرو

۲

آوازهٔ قامت خوشش چون برخاست

در حال بباغ در نماز آمد سرو

تصاویر و صوت

رباعیات مهستی گنجوی چاپ  آذربایجان شوروی به سال ۱۹۸۵ - تصویر ۴۹

نظرات

user_image
امچم
۱۳۹۱/۰۹/۲۲ - ۱۴:۰۲:۲۷
مصرع آخر : در حال صحیح است نه در خال
user_image
هاشمی
۱۳۹۵/۰۲/۱۹ - ۰۹:۰۲:۱۴
به پندار من "موزون پسری" راست تر آید.
user_image
احمد خزاعی بازدید
۱۳۹۵/۰۵/۲۴ - ۰۵:۳۰:۵۲
همان موذن درست است.به معنی بیت دقت کنید.منظور صدای آواز خوش یک موذن است که از صوت دل انگیز اذانش حتی سرو در باغ به نماز ایستاده است.
user_image
پودینه
۱۳۹۵/۰۸/۰۳ - ۰۷:۰۲:۴۹
نمیتونم با اطمینان بگم ولی اگه حافظه درست یاری کنه زمان دبیرستان شعری شبیه به این توی کتاب فارسی بود و منتسب به رابعه بنت کعب و یادمه همون موقع هم انقدر از این شعر خوشم اومد که بعد از گذشت 18 سال هنوز تو ذهن دارمش (البته در مورد مصرع سوم کمی مرددم)؛موزون پسری تازه تر از لاله مرورنگ رخش آبدیده از خون تذروآواز اذان او چو پیچید به شهردر حال به باغ در نماز آمد سرو
user_image
جعفر عسکری
۱۳۹۸/۰۸/۱۵ - ۱۷:۳۹:۲۳
سلام@احمدصرفا "نماز" در این جا به معنی خم شدن است که در برابر قد و قامت معشوق،پَست شدهپس ربطی به اذان گفتن نداره و "موزون" قطعا درسته.به معماری دقیق و مهندسی کلمه ی "برخاست" توجه ویژه کنید.بسیار به جا و حرفه ای به کار رفته.
user_image
افسانه چراغی
۱۳۹۹/۱۰/۱۸ - ۱۲:۵۷:۲۸
اگر «مؤذن» باشد، با «آوازه قامت خوشش» جور در نمی‌آید؛ پس مثلا باید «آواز اقامه خوشش» باشد. از طرفی اگر موزون باشد، صفت خوش معمولا برای قامت به کار نمی‌رود و برای آواز مناسب‌تر است.
user_image
آزادبخت
۱۳۹۹/۱۱/۱۹ - ۲۲:۱۱:۰۹
حتی اگر موزون هم می بود باز شعر درباره پسر مودن است چرا که شعر مهستی شهراشوب است و برای شیخ و فقیه و قصاب و کفشگر و چوپان و خباز وخیاط و درودگر شعر گفته دیگر انگه میگوید اوازه قامت خوشش اوازه قد قامت او چون برخاست درحال سرو نیز به نماز در امد - قامت یعنی برخاست - و
user_image
آزادبخت
۱۳۹۹/۱۱/۲۰ - ۰۸:۰۶:۵۵
من نمی دانم چگونه کسی چنین بی پروا میگوید به پندار من و به باور من و به گمان من و اینگونه گستاخ در سخن فارسی دری چنین و چنان میگوید سخنم درباره این دوست گرامی نیست بسیار می بینیم که فرزندان این اب و خاک بی انکه شب و روز زندگی خویشتن را در این راه پژوهند هرانچه دیدند میگویند شگفت که دوستمان نماز را هم می بیند و باز میگوید تنها خم شدن در کار است - آیا آن همه شهرآشوب در سخن مهستی نمی بینید که بهر همه کسی سروده است از ترسا و چوپان و زرگر و کفشگر و