مهستی گنجوی

مهستی گنجوی

رباعی شمارۀ ۱۹

۱

گفتم که لبم به بوسه‌ای مهمان است

گفتا که بهای بوسهٔ من جان است

۲

عقل آمد و در پهلوی من زد انگشت

یعنی که خموش، بیع … که ارزان است

تصاویر و صوت

مهستی گنجه ای ؛ بزرگترین زن شاعر رباعی سرا، به اهتمام معین الدین محرابی - معین الدین محرابی - تصویر ۶۸
رباعیات مهستی گنجوی چاپ  آذربایجان شوروی به سال ۱۹۸۵ - تصویر ۱۳

نظرات

user_image
لیلی
۱۳۹۱/۰۹/۲۴ - ۱۱:۵۶:۵۲
اصلاح مصرع اخر یعنی که خموش, این خرید ارزان است
user_image
حمید
۱۳۹۱/۰۹/۲۶ - ۰۲:۴۳:۵۳
مصرع آخر احتمالا این گونه بوده استیعنی که خموش، ببخش که ارزان است
user_image
ساره
۱۳۹۱/۱۰/۲۱ - ۱۲:۵۳:۰۳
احتمالا بیت آخر این طور بوده:یعنی که خموش، بیع جان چه ارزان است
user_image
شباویز
۱۳۹۱/۱۰/۲۴ - ۱۷:۴۸:۴۶
«بَیع» با سکون ی و ع فعل امر «باع» به معنای خریدن است..کمی در وزن اشکال به وجود آمده ولی شاعر به خود امر کرده که : بخر که این کرید ارزان است.(نظر شخصی:می توانست اینگونه بیاورد: یعنی که خموش، بیع! که این ارزان است)
user_image
منوچهر
۱۳۹۲/۰۱/۰۲ - ۱۶:۴۲:۴۵
یعنی که خموش این بها ارزان است
user_image
حبیب جلیلیان(سالک)
۱۳۹۲/۰۱/۰۶ - ۰۳:۳۹:۱۶
می توانست بگوید:یعنی که خموش،بستان،کارزان است.که هم آهنگ شعر درست می شد و هم واژه بستان یعنی بگیر یا بخرفارسی و زیباتر از بیع عربی است
user_image
محسن
۱۳۹۲/۰۱/۳۱ - ۰۴:۵۷:۴۳
اصلاحیه مصراع آخر :"یعنی که خموش ، بیع کن کارزان است "
user_image
سمیرا
۱۳۹۲/۰۲/۲۹ - ۰۱:۲۸:۳۶
دومین حرف " که" در مصرع آخر اضافه می باشد و جهت حفظ وزن شعر باید به اینصورت تغییر یابد : یعنی که خموش بیع جان ارزان است
user_image
آرش
۱۳۹۲/۰۲/۲۹ - ۰۲:۰۷:۵۰
وقتی میگه عقل آمد و در پهلوی من زد انگشت!یعنی عقل میخواهد چیزی را گوشزد کند، میخواهد مانع انجام کاری شود، برای تشویق به بیع، انگشت نمی زنند!انگشت زدن اشاره به متنبه کردن دارد!ضمنا عقل همیشه حسابگر است و پیشنهادش عاقلانه است! نه عاشفانه!پس عقل چنین بیعی را سفارش نمی کند.مثلا "یعنی که خموش، نه بیع جان ارزان است"
user_image
امیر
۱۳۹۲/۰۳/۰۶ - ۰۹:۳۵:۲۲
غیرازمسأله مصرع آخر،کلمه 'مهمان'درمصرع اول هم بی ربط به نظر میرسد. شایدشعرکلأاینگونه شود،معنی رابهتربرساند(البته باکسب اجازه ازخانم گنجوی)گفتم که لبم به بوسه ات مشتاق استگفتا که بهای بوسهء من داغ است (یعنی دیدن و چشیدن داغ)عقل آمد و در پهلوی من زد انگشتیعنی که خموش،این بها اغراق است (یعنی مبالغه است)
user_image
علی تبریزی
۱۳۹۲/۰۳/۲۷ - ۱۷:۳۳:۰۹
یعنی که خموش بیع بس ارزان است
user_image
وحـ_‗ـیـ‗_ـد
۱۳۹۲/۰۴/۱۰ - ۱۵:۳۶:۵۵
با سمیرا خانم موافقم!به نظرم در اینصورت معنی بهتر است...
user_image
Abbas
۱۳۹۲/۰۸/۲۴ - ۲۱:۵۶:۲۳
عقل آمد و در پهلوی من زد انگشتیعنی که خموش، بیع بوس ارزان است
user_image
مغبچه
۱۳۹۲/۱۱/۲۲ - ۲۰:۰۰:۱۸
یعنی که خموش بیع و میع ارزان است!
user_image
ناقلی
۱۳۹۲/۱۱/۲۵ - ۰۱:۱۶:۰۹
عقل آمد ودر پهلوی من زد انگشت*یعنی که خموش بیع نما،کارزانست
user_image
امرالله
۱۳۹۳/۰۱/۰۸ - ۲۰:۳۵:۳۸
در مصرع آخر کلمهء "بیع" اگر "بیعی" (به کسر اول و سوم) باشد هم وزن شعر برجا خواهد بود و هم معنا. با این توضیح که "باعَ-یبیعٌ" فعلی است عربی به معنای معاملهء خرید و/یا فروش. فعل امر آن برای مفرد مذکر "بِع" می شود و برای مفرد موءنث "بِیعِی" میشود که معنای آن (به زبان صرفیون) این است: "بخر ای زن در زمان حاضر". و چون شاعر یک زن است برایش فعل امر موءنث آورده شده است. پس مصرع آخر اینگونه خوانده می شود: "یعنی که خموش، بیعی که ارزان است".
user_image
تنگ طه
۱۳۹۳/۰۳/۰۵ - ۰۲:۱۷:۱۶
در جواب برادر عزیز امرالله باید این نکته را به یاد داشت که در زبان فارسی از کلمات عربی استفاده می شده ولی دیگر قواعد زبان خودمان به کار می رفته نه عربی مگر اینکه بخواهند قسمتی از شعر را به زبان عربی بیان نمایند و معمولا یک کلمه را به زبان عربی و با قوانین عربی به کار نمی برده اند .
user_image
امیدی
۱۳۹۳/۰۳/۱۰ - ۱۳:۴۶:۵۵
یعنی که خموش بیع کن ارزان است.
user_image
محمد سعید میاحیان
۱۳۹۳/۰۵/۰۴ - ۲۱:۲۹:۱۴
با درود . خدمتتان عرض کنم که: بیع به معنای فروش است و خرید را در عربی شری می گویند و مشتری (خریدار) مشتق این واژه است. در این مهمانی تجارتی منظور و ملحوظ نیست تنها قدر و پاداش میزبان را اندک ثمن و بها را قدر شده است و ارزش گذاری نموده اند . والا ارزش واقعی آن با عنایت که به حدیث ربانی مشهور که می فرمایند خونبهای تو خودم هستم . می باشد.
user_image
حامد
۱۳۹۳/۰۷/۰۱ - ۲۳:۵۰:۱۹
یعنی که خموش قیمتش ارزان استوقتی او طلب جان در مقابل کرد چون ظاهرا خیلی فرق معامله بود خواست حسابکارانه
پاسخ رد بدهد، که عقل (نمادجسابگری) گفت: از من که حسابگرتر نیستی بخربا این قیمت که داری خوب میخری
user_image
امیرعلی
۱۳۹۴/۰۲/۲۱ - ۰۷:۵۹:۲۸
یعنی که خموش این مبیع ارزان است!
user_image
عماد
۱۳۹۴/۰۷/۱۹ - ۰۹:۱۸:۲۱
با سلامبه نظرم اینگونه درست می نماید:عقل آمد و در پهلوی من زد انگشت یعنی که خموش، بیع جان که ارزان است
user_image
محمد رضا از بروجن
۱۳۹۴/۰۹/۲۱ - ۱۱:۰۷:۴۰
با سلام با توجه به اینکه عقل حسابگر است سفارشی می کند که عاقلانه باشد نه عاشقانه از طرف دیگر که و نه در زبان فارسی قابل تصحیف یکدیگر هستند و چون در گذشته هم کمتر نقطه به کار می بردند این تصحیف بیشتر به نظر می رسد.بنابراین مصراع آخر چنین به نظر می رسد« یعنی که خموش بیع جان نه ارزان است » و در خواندن و قرائت شعر باید به اینگونه خوانده شود « نرزان» با تشکر
user_image
دلیرپور
۱۳۹۵/۰۳/۲۵ - ۱۵:۴۷:۳۲
من این رباعی را در جای دیگر دیده ام. مصرع آخر : یعنی که بیا بیع و بها ارزان است؛ می باشد. یا در اینجا یعنی که خمش، بیع و بها ارزان است
user_image
عباس
۱۳۹۵/۱۲/۱۳ - ۰۸:۲۸:۲۲
با سلام. گفتم که خموش بیع که جان ارزان است. بیع به فتح ب و کسر ی و سکون ع فعل امر است یعنی‌ بخر
user_image
عباس
۱۳۹۵/۱۲/۱۳ - ۱۱:۲۴:۲۷
یعنی که خموش، بیع جان ارزان است
user_image
سعید
۱۳۹۶/۰۲/۰۱ - ۱۵:۴۶:۲۹
عقل آمد و در پهلوی من زد انگشتیعنی که خموش،به جان بخر که ارزان است
user_image
سعید
۱۳۹۶/۰۲/۰۱ - ۱۵:۴۷:۱۸
عقل آمد و در پهلوی من زد انگشتیعنی که خموش، به جان بخر که ارزان است
user_image
علی سید احمدی
۱۳۹۷/۰۳/۰۲ - ۰۴:۳۵:۴۸
این بیت رو باید با صدای علیرضا قربانی گوش کرد؛عقل آمد و در پهلوی من زد انگشتیعنی که خموش، بیع … که ارزان است
user_image
فرهاد
۱۳۹۷/۰۷/۱۹ - ۰۵:۳۸:۴۰
فعل امر از باع یبیع بیعا میشود بیع و بعد ی حذف میشوی و فعل امر ان می شود بع. مرجع: گرامر زبان عربی
user_image
سام
۱۳۹۹/۰۳/۰۳ - ۰۰:۰۵:۲۴
گفتم که لبم به بوسه ای مهمان کنگفتا ندهم هر آنچه خواهی آن کنعقل آمد و عشق را نهیبی زد و گفتاین خربزه آب است تو فکر نان کن
user_image
سام
۱۳۹۹/۰۳/۰۵ - ۰۱:۵۶:۲۸
در ضمنیه احتمال زیاد شاعره با این رباعی به استقبال رباعی رودکی رفته.به یکی جان نتوان کرد سؤالکز لب لعل تو یک بوس به چند؟
user_image
سیامک کیهانی
۱۳۹۹/۰۵/۱۸ - ۰۹:۰۵:۰۰
گفتم: دلم از تو بوسه‌ای خواهان استگفتا که: بهای بوسه‌ی من جان استدل آمد و در پهلویِ جان زد انگشتیعنی که: بخر، بیع بکن، ارزان استعایشهٔ مُقریه (سمرقندی)جُنگ رباعی، میرافضلی، نشر سخن، 1394، ص161بیع در اینجا به معنای معامله‌ی پایاپای هست
user_image
احمدآرام نژاد
۱۳۹۹/۰۸/۰۲ - ۱۸:۳۴:۴۹
بادرود وعرض ادب:در مصرع دوم بیت دوم"یعنی که خموش، بیع … که ارزان است"نیاز به تغییر یا افزودن وکاستن یزی نیست قدما در مواقعی که کلمه ای در آخری حرف خود دارای سکون بود برای خواندن راحت تر حرکتی مانند اِ ویا اٌبه آن حرف ساکن میدادندکه هنوز هم در اکثر مداحی ها رعایت میشودبنابراین مصرع را میتوان اینگونه خواند"یعنی که خموش، بیعٌ … که ارزان است"
user_image
مهرداد
۱۴۰۳/۰۴/۰۳ - ۰۲:۴۰:۰۱
بِعْ فعل امر است یعنی معامله کن "یعنی که خموش، بِعْ که این ارزان است"