مهستی گنجوی

مهستی گنجوی

رباعی شمارۀ ۷۲

۱

شهری زن و مرد در رخت می‌نگرند

وز سوز غم عشق تو جان در خطرند

۲

هر جامه که سالی پدرت بفروشد

از دست تو عاشقان به روزی بدرند

تصاویر و صوت

رباعیات مهستی گنجوی چاپ  آذربایجان شوروی به سال ۱۹۸۵ - تصویر ۲۷
مهستی گنجه ای ؛ بزرگترین زن شاعر رباعی سرا، به اهتمام معین الدین محرابی - معین الدین محرابی - تصویر ۴۵

نظرات

user_image
محمد
۱۳۹۱/۱۱/۱۷ - ۱۱:۴۳:۳۴
به نظر من این بودهشهری زن و مرد در رخ تو می‌نگرندوز سوز غم عشق تو جان در خطرندهر جامه که سالی پدرت بفروشداز عشق تو عاشقان به روزی بدرند
user_image
مرتضی ( باران)
۱۳۹۴/۰۲/۰۷ - ۰۱:۰۲:۰۱
مصرع آخر شاید این باشد از " " عشق ِ " " تو عاشقان به روزی بدرند
user_image
مرتضی ( باران)
۱۳۹۴/۰۲/۰۷ - ۰۱:۰۴:۳۱
همان که محمد عزیز در حاشیه ی قبلی اشاره کرد. ممنون
user_image
جعفر عسکری
۱۳۹۶/۰۳/۱۵ - ۲۲:۵۹:۴۵
سلامجناب آقای محمّد:مصرع اول پیشنهادی شما دچار مشکل وزنیه ولی مصرع اول شعر اصلی کاملا درستهمصرع پیشنهادی چهارم باید جایگزین بشه.کلمه "عشق" جا افتاده
user_image
فروغ
۱۳۹۸/۰۱/۰۴ - ۱۸:۰۷:۱۷
شهری زن و مرد در رخت می‌نگرندوز سوز غم عشق تو، جان در خطرندهر جامه که سالی پدرت بفروشدهر روزه جماعتی دوان می بدرند
user_image
امیرعلی داودپور
۱۴۰۲/۰۳/۲۱ - ۰۰:۴۸:۲۶
گوهر مهستی (جامه دریدن): نخست اینکه مهستی نیک میداند که چگونه جامه دریدن اوج ظرافت و طلب معشوق است (اگر چه متضاد آن نظیر سایر مراتب تعالی نشان تجاوز به حریم دیگران است.) اما مهستی که به گمانم در زمان سرایش این اشعار دوشیزه بوده میفرماید جامه ای که پدر سالی در بازار بفروشد، عشاق به یک لحظه میدرند که هم نشان از سختی کسب پدر دارد، هم نشان از آنچه در زمان زیادت عشاق رخ میدهد.. در مقام معرفت آنگاه که عاشق و معشوق افزون گردد جامه ها یوسف وار دریده شوند و ای بسا بیگناه متهم. #امیرعلی_رستم_داودپور #تانترا(رساله)