
منوچهری
شمارهٔ ۳
۱
چو از زلف شب باز شد تابها
فرو مرد قندیل محرابها
۲
سپیدهدم، از بیم سرمای سخت
بپوشید بر کوه سنجابها
۳
به میخوارگان ساقی آواز داد
فکنده به زلف اندرون تابها
۴
به بانگ نخستین از آن خواب خوش
بجستیم چون گو ز طبطابها
۵
عصیر جوانه هنوز از قدح
همیزد به تعجیل پرتابها
۶
از آواز ما خفته همسایگان
بیآرام گشتند در خوابها
۷
برافتاد بر طرف دیوار و بام
ز بگمازها نور مهتابها
۸
منجم به بام آمد از نور می
گرفت ارتفاع سطرلابها
۹
ابر زیر و بم شعر اعشی قیس
همیزد زننده به مضرابها
۱۰
و کاس شربت علی لذة
و اخری تداویت منها بْها
۱۱
لکی یعلم الناس انی امرو
اخذت المعیشة من بابها
تصاویر و صوت


نظرات
مهدی
مسعود نیکپور
حمزه زاهدی
حمزه زاهدی