منوچهری

منوچهری

شمارهٔ ۷ - در وصف صبوحی

۱

آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان

صبح نخستین نمود روی به نظارگان

۲

که به کتف برفکند چادر بازارگان

روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان

باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان

قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین

۴

می‌زدگانیم ما، در دل ما غم بود

چارهٔ ما بامداد رطل دمادم بود

۵

راحت گزدم زده، کشتهٔ گزدم بود

می زده را هم به می دارو و مرهم بود

هر که صبوحی کند با دل خرم بود

با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین

۷

ای پسر میگسار، نوش لب و نوش گوی

فتنه به چشم و به خشم فتنه به روی و به موی

۸

ما سیکی خوار نیک، تازه رخ و صلحجوی

تو سیکی خوار بد، جنگ کن و ترشروی

پیش من آور نبید در قدح مشکبوی

تازه چو آب گلاب، پاک چو ماء معین

۱۰

در همه وقتی صبوح خوش بودی ابتدی

بهتر و خوشتر بود وقت گل بسدی

۱۱

خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی

در شده آب کبود در زره داودی

آمده در نعت باغ عنصری و عسجدی

و آمده اندر شراب آن صنم نازنین

۱۳

بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب

نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب

۱۴

میزدگان را گلاب باشد قطرهٔ شراب

باشد بوی بخور، بوی بخار کباب

آخته چنگ و چلب، ساخته چنگ و رباب

دیده به شکر لبان، گوش به شکر توین

۱۶

خوشا وقت صبوح، خوشا می خوردنا

روی نشسته هنوز، دست به می بردنا

۱۷

مطرب سرمست را با رهش آوردنا

وز کدوی بربطی باده فرو کردنا

گردان در پیش روی بابزن و گردنا

ساغرت اندر یسار، شاهدت اندر یمین

۱۹

کرده گلو پر ز باد قمری سنجابپوش

کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش

۲۰

بلبلکان با نشاط، قمریکان با خروش

در دهن لاله مشک، در دهن نحل نوش

سوسن کافور بوی، گلبن گوهر فروش

وز مه اردیبهشت کرده بهشت برین

۲۲

شاخ سمن بر گلو بسته بود مخنقه

شاخ گل اندر میان بسته بود منطقه

۲۳

ابر سیه را شمال کرده بود بدرقه

بدرقهٔ رایگان بی طمع و مخرقه

باد سحرگاهیان کرده بود تفرقه

خرمن در و عقیق بر همه روی زمین

۲۵

چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته

زاغ سیه پر و بال غالیه آمیخته

۲۶

ابر بهاری ز دور اسب برانگیخته

وز سم اسبش به راه لؤلؤ تر ریخته

در دهن لاله باد، ریخته و بیخته

بیخته مشک سیاه، ریخته در ثمین

۲۸

سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار

چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار

۲۹

مرغ نهاد آشیان‌بر سر شاخ چنار

چون سپر خیزران بر سر مرد سوار

گشت نگارین تذرو پنهان در کشتزار

همچو عروسی غریق در بن دریای چین

۳۱

وقت سحرگه کلنگ تعبیه‌ای ساخته‌ست

وز لب دریای هند تا خزران تاخته‌ست

۳۲

میغ سیه بر قفاش تیغ برون آخته‌ست

طبل فرو کوفته‌ست، خشت بینداخته‌ست

ماه نو منخسف در گلوی فاخته‌ست

طوطیکان با نوا، قمریکان با انین

۳۴

گویی بط سپید جامه به صابون زده‌ست

کبک دری ساقها در قدح خون زده‌ست

۳۵

بر گل‌تر عندلیب گنج فریدون زده‌ست

لشکر چین در بهار بر که و هامون زده‌ست

لاله سوی جویبار لشکر بیرون زده‌ست

خیمهٔ او سبزگون، خرگه او آتشین

۳۷

از دم طاووس نر ماهی سربر زده‌ست

دستگکی موردتر، گویی برپر زده‌ست

۳۸

شانگکی ز آبنوس هدهد بر سرزده‌ست

بر دو بناگوش کبک غالیهٔ تر زده‌ست

قمریک طوقدار گویی سر در زده‌ست

در شبه گون خاتمی، حلقهٔ او بی‌نگین

۴۰

باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده‌ست

کم سخن عندلیب دوش به گوش آمده‌ست

۴۱

از شغب خردما لاله به هوش آمده‌ست

زیر به بانگ آمده‌ست بم به خروش آمده‌ست

نسترن مشکبوی مشکفروش آمده‌ست

سیمش در گردنست، مشکش در آستین

۴۳

چون تو بگیری شراب مرغ سماعت کند

لاله سلامت کند، ژاله وداعت کند

۴۴

از سمن و مشک و بید، باغ شراعت کند

وز گل سرخ و سپید شاخ صواعت کند

شاخ گل مشکبوی زیر ذراعت کند

عنبرهای لطیف، گوهرهای گزین

۴۶

باد عبیر افکند در قدح و جام تو

ابر گهر گسترد در قدم و گام تو

۴۷

یار سمنبر دهد بوسه بر اندام تو

مرغ روایت کند شعری بر نام تو

خوبان نعره زنند بر دهن و کام تو

در لبشان سلسبیل در کفشان یاسمین

تصاویر و صوت

تصویرها و شادیها (گزیده اشعار منوچهری دامغانی) به انتخاب و توضیح دکتر محمد دبیرسیاقی - سید محمد دبیرسیاقی - تصویر ۲۰۶
گزیده اشعار منوچهری دامغانی به توضیح احمدعلی امامی افشار - منوچهری دامغانی - تصویر ۱۹۰

نظرات

user_image
حسین جلالی
۱۳۸۷/۰۲/۲۵ - ۰۹:۳۴:۰۵
در متن چند غلط چاپی وجود دارد از جمله:"وز سم اسبش به راه لل تر ریخته" باید اصلاح شود به:"وز سم اسبش به راه لولو تر ریخته"همچنین "مذن می خوارگان" در مصراع اول بیت اول بایستی "موذن می خوارگان" باشد
پاسخ: با تشکر از شما، ضمن تصحیح غلطهای اشاره شده، چینش ابیات نیز مطابق قالب تصحیح شد.
user_image
ناشناس
۱۳۹۱/۰۲/۰۷ - ۰۶:۱۱:۴۸
لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده استخیمه آن سبزگون خرگه این آتشین
user_image
مهدی
۱۳۹۱/۰۶/۰۳ - ۰۹:۵۴:۳۸
قبلا اینگونه دیده بودم :کبک دری ساق پای در قدح خون زده ست
user_image
خاوری
۱۳۹۳/۰۲/۲۵ - ۰۵:۰۴:۲۵
این بیت:سوسن کافور بوی، گلبن گوهر فروشوز مه اردیبهشت کرده بهشت برینبدین صورت هم آورده شده:سوسن کافوربوی گلبن گوهرفروش/ زمی ز اردیبهشت گشته بهشت برینحالا کدوم درسته؟
user_image
m
۱۳۹۴/۰۲/۰۶ - ۰۲:۳۰:۵۸
چقدر این شعر زیباست!! اصلا کل شعرهای کتاب ادبیات یک طرف، این شعر یه طرف!! زمی ز اردی بهشت، گشته بهشت برین...خدایا شکرت که یه بار دیگه بهمون توفیق دادی تا بتونیم از طبیعت زیبات تو ماه اردیبهشت لذت ببریم، خدایا صدهزار مرتبه شکر
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۰/۰۷ - ۱۸:۵۷:۴۲
لشگر چین در بهار ..... اوج وصف طبیعت از جناب منوچهری. انسان به وجد ویاید از این همه شکوه
user_image
امین
۱۳۹۵/۱۰/۲۸ - ۰۴:۴۰:۴۸
لطفا راهنمایی بفرمایید این بیت چگونه تلفظ می شود و چه معنایی دارد؟قمریک طوقدار گویی سر در زده‌ستدر شبه گون خاتمی، حلقهٔ او بی‌نگین
user_image
ابراهیم اسدی بیدمشکی
۱۳۹۵/۱۲/۱۸ - ۱۴:۳۳:۵۲
سلام یکی از نکات قابل توجه این وزن _مسمط_ در این شعر القای شادی و وجدی است که با توصیف بهار و طبیعت آورده شده است . البته درکنار زیبایی های بسیار دیگر!
user_image
صدرالدین
۱۳۹۷/۰۱/۲۳ - ۰۱:۳۴:۲۷
با سلام.طبق نسخه ای که من دارم:((قومو لشرب الصبوح یا ایها النائمین)) درست است.نه((قومو شرب الصبوح یا ایها النائمین))
user_image
سینا الماسیه
۱۳۹۸/۰۱/۱۴ - ۰۶:۰۹:۰۴
سلام و درود بی کرانسه مصرع از این سروده اینگونه نیز آمده:لشکر چین در بهار خیمه به هامون زدستلاله سوی جویبار خرگه بیرون زدستخیمه ی آن سبزگون خرگه این آتشینپایدار و کامروا باشید.
user_image
شریعتی
۱۳۹۸/۰۲/۰۵ - ۰۲:۱۳:۳۱
در
پاسخ به جناب امین عرض می شود:قُمریَک ِ طوق دار، گویی، سر، دَر زده ستدر شَبِه گون خاتمی، حلقه ی آن: بی نگینیعنی قمری کوچکی که طوق بر گردن دارد، انگار سرش را در انگشتری به رنگ "شبه" (که یک سنگ قیمتی سیاه رنگ است، و به آن کهربای سیاه هم میگویند) داخل کرده است، و این انگشتر نگین ندارد، در واقع حلقه ی تنهاست.
user_image
احمد
۱۴۰۰/۰۱/۱۱ - ۰۴:۰۴:۳۳
سلام فکر می کنم بیت ما سیکی خوار... به این گونه باشد: ما سیکی‌خوار نیک تازه‌رخ و صلح‌جویی/ تو سیکی‌خوار بد جنگ‌کن و ترشروی فواصل باید رعایت شود تا خواندن آن درست باشد.