مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

شمارهٔ ۲۱۰ - ناله از تیره بختی خود و امتداد گرفتاری

۱

از کرده خویشتن پشیمانم

جز توبه ره دگر نمی دانم

۲

کارم همه بخت بد بپیچاند

در کام زبان همی چه پیچانم

۳

این چرخ به کام من نمی گردد

بر خیره سخن همی چه گردانم

۴

در دانش تیز هوش برجیسم

در جنبش کند سیر کیوانم

۵

گه خسته آفت لهاوورم

گه بسته تهمت خراسانم

۶

تا زاده ام ای شگفت محبوسم

تا مرگ مگر که وقف زندانم

۷

یک چند کشید و داشت بخت بد

در محنت و در بلای الوانم

۸

چون پیرهن عمل بپوشیدم

بگرفت قضای بد گریبانم

۹

بر مغز من ای سپهر هر ساعت

چندین چه زنی که من نه سندانم

۱۰

در خون چه کشی تنم نه زوبینم

در تف چه بری دلم نه پیکانم

۱۱

حمله چه کنی که کند شمشیرم

پویه چه دهی که تنگ می دانم

۱۲

رو رو که بایستاد شبدیزم

بس بس که فرو گسست خفتانم

۱۳

سبحان الله مرا نگوید کس

تا من چه سزای بند سلطانم

۱۴

در جمله من گدا کیم آخر

نه رستم زالم و نه دستانم

۱۵

نه چرخ کشم نه نیزه پردازم

نه قتلغ بر تنم نه پیشانم

۱۶

نه در صدد عیون اعمالم

نه از عدد وجوه اعیانم

۱۷

من اهل مزاح و ضحکه و رنجم

مرد سفر و عصا و انبانم

۱۸

از کوزه این و آن بود آبم

در سفره آن و این بود نانم

۱۹

پیوسته اسیر نعمت اینم

همواره رهین منت آنم

۲۰

آنست همه که شاعری فحلم

دشوار سخن شدست آسانم

۲۱

در سینه کشیده عقل گفتارم

بر دیده نهاده فضل دیوانم

۲۲

شاهین هنرم نه فاخته مهرم

طوطی سخنم نه بلبل الحانم

۲۳

مر لؤلؤ عقل و در دانش را

جاری نظام و نیک ورانم

۲۴

نقصان نکنم که در هنر بحرم

خالی نشوم که در ادب کانم

۲۵

از گوهر دامنی فرو ریزد

گر آستیی ز طبع بفشانم

۲۶

در غیبت و در حضور یکرویم

در انده و در سرور یکسانم

۲۷

در ظلمت و عدل روشن اطرافم

در زحمت و شغل ثابت ارکانم

۲۸

با عالم بر قمار می بازم

داو سه سه و سه شش همی خوانم

۲۹

وانگه بکشم همه دغای او

بنگر چه حریف آب دندانم

۳۰

بسیار بگویم و برآسایم

زان پس که زبان بسی برنجانم

۳۱

کس در من هیچ سر نجنباند

پس ریش چو ابلهان چه جنبانم

۳۲

ایزد داند که هست همچون هم

در نیک و بد آشکار و پنهانم

۳۳

والله که چو گرگ یوسفم والله

بر خیره همی نهند بهتانم

۳۴

گر هرگز ذره ای کژی باشد

در من نه ز پشت سعد سلمانم

۳۵

بر بیهده باز مبتلا گشتم

آورد قضا به سمج ویرانم

۳۶

بکشفت سپهر باز بنیادم

بشکست زمانه باز پیمانم

۳۷

در بند ز شخص روح می کاهم

از دیده ز اشک مغز می رانم

۳۸

بیهش نیم و چو بیهشان باشم

صرعی نیم و به صرعیان مانم

۳۹

غم طبع شد و قبول غم ها را

چون تافته ریگ زیر بارانم

۴۰

چون سایه شدم ضعیف در محنت

وز سایه خویشتن هراسانم

۴۱

با خنجر زخم یافته گویم

با کوژی خم گرفته چوگانم

۴۲

اندر زندان چو خویشتن بینم

تنها گویی که در بیابانم

۴۳

در زاویه فرخج و تاریکم

با پیرهن سطبر و خلقانم

۴۴

گوریست سیاه رنگ دهلیزم

خوکیست کریه روی دزبانم

۴۵

گه انده جان به یأس بگسارم

گه آتش دل به اشک بنشانم

۴۶

تن سخت ضعیف و دل قوی بینم

امید به لطف و صنع یزدانم

۴۷

باطل نکند زمانه ام زیرا

من بنده روزگار پیمانم

۴۸

والله که چو عاجزان فرو مانم

هر گه که به نظم وصف او رانم

۴۹

حری که من از عنایت رایش

با حاصل و دستگاه امکانم

۵۰

رادی که من از تواتر برش

در نور عطا و ظل احسانم

۵۱

ای آنکه همیشه هر کجا هستم

بر خوان سخاوت تو مهمانم

۵۲

بی جرم نگر که چون در افتادم

دانی که کنون چگونه حیرانم

۵۳

بر دل غم و انده پراکنده

جمع است ز خاطر پریشانم

۵۴

زی درگه تو همی رود بختم

در سایه تو همی خزد جانم

۵۵

مظلومم و خیزد از تو انصافم

بیمارم و باشد از تو درمانم

۵۶

آخر وقتی به قوت جاهت

من داد ز چرخ سفله بستانم

۵۷

از محنت باز خر مرا یک ره

گرچند به دست غم گروگانم

۵۸

چون بخریدی مرا گران مشمر

دانی که بهر بهایی ارزانم

۵۹

از قصه خویش اندکی گفتم

گرچه سخنست بس فراوانم

۶۰

پیوسته چو ابر و شمع می گریم

وین بیت چو حر زو ورد می خوانم

۶۱

فریاد رسیدم ای مسلمانان

از بهر خدای اگر مسلمانم

۶۲

گر بیش به شغل خویش برگردم

هم پیشه هدهد سلیمانم

تصاویر و صوت

دیوان مسعود سعد سلمان به تصحیح رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۴۲۰
دیوان اشعار مسعود سعد به تصحیح و اهتمام دکتر مهدی نوریان - ج ۱ - مسعود سعد سلمان - تصویر ۵۳۶
دیوان مسعود سعد سلمان با مقدمهٔ رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۲۹۸
دیوان مسعود سعد سلمان به تصحیح رشید یاسمی تاریخ چاپ ۱۳۶۲ شمسی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۴۲۱

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۵/۰۲ - ۰۸:۳۹:۴۱
باد نیکوز nikvaz یعنی باد موافق در کشتی رانی ابدندان علاوه بر نوعی ابنبات برای حریف و همالی به کار می رود که نا کار ناتوان است زیرا دندان دارد مثل اب نابرا !
user_image
مجتبی خرسندی
۱۳۹۲/۱۲/۱۰ - ۰۲:۵۵:۲۱
باعرض سلام وخسته نباشید خدمت همه ی دست اندرکاران سایت خوب گنجورمن دانشجوی ترم چهارم زبان وادبیات فارسی پیام نورماین ترم ما کتابی به نام:گزیده ی اشعار مسعود سعدسلمان میخونیمامروز داشتم این قصیده رو میخوندم که متوجه شدم وزن بیت اولش توی کتاب ما درست نیستبه همین خاطر سریع اومدم تو سایت گجور تا اصل بیت رو پیدا کنمتو کتاب ما نوشته:ازکرده ی خویش پشیمانمجز توبه ره دگر نمی توانمکاش یه نفر پیدا بشه به گوش مسئولین زبان وادبیات فارسی پیام نور برسونه که کتاب ها پر از اشکالات تایپی و دستوری هستند
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۲/۱۱ - ۰۴:۲۶:۳۰
مجتبی جان سرپرستی فارسی ندارد همین است که آزارگر ماست !
user_image
احسان
۱۳۹۴/۰۵/۲۶ - ۰۴:۱۶:۰۰
نیکوز درست نیست و به معنی مصرع پیش ربطی نداره. نظّام و وزّان درست هست.
user_image
علی علینوری
۱۳۹۷/۰۲/۱۷ - ۲۳:۴۲:۲۵
مصراع دومِ بیتِ بیست‌وششم، واژهٔ «ورانم» اشتباه تایپی‌ست.درستش: «وَزّانَم».
user_image
یوسف
۱۳۹۷/۰۴/۱۰ - ۱۸:۴۹:۵۲
سلام، چرا مسعود سعد پشیمان بود؟ چه اتفاقی در زندگی او باعث شده بود که این شعر را بنویسد؟