مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

شمارهٔ ۶۱ - گله از اختران آسمان و توصیف صبح

۱

زیور آسمان چو بگشایند

کله های هوا بیارایند

۲

کوه را سر به سیم درگیرند

دشت را رخ به زر بیندایند

۳

زنگ ظلمت به صیقل خورشید

همچو آئینه پاک بزدایند

۴

صبر از اندوه من فرار کند

این بکاهند و آن بیفزایند

۵

اختران نور مهر دزدیدند

زان بدو هیچ روی ننمایند

۶

مهر چون روز نور مه بستد

اختران شب همی پدید آیند

۷

بینی اندر سپیده دم به نهیب

که ز لرزه همی نیاسایند

۸

ایستاده همه ز بهر گریز

رایت آفتاب را پایند

۹

در هزیمت ز نور و تابش او

هر چه دریافتند بربایند

۱۰

ای عجب گوهران نیک و بدند

نه به یک طبع و نه به یک رایند

۱۱

مهترند آنچه زان گران دستند

کهترند آنچه زان سبکپایند

۱۲

طالع از ارتفاع شب گیرند

همه را همچو شب همی زایند

۱۳

پدر عقل و مادر هنرند

پس چرا سوی هر دو نگرایند

۱۴

همه پالوده نقره را مانند

نقره ضر و نفع پالایند

۱۵

چون سنان ها زدوده اند و ازین

بر دل و بر جگر نبخشایند

۱۶

در نظر دیده های مارانند

خلق را زان چو مار بفسایند

۱۷

گرچه ما را چو مار حله دهند

روزی آخر چو مار بگزایند

۱۸

نتوان جست از آنچه پیش آرند

کرد باید هر آنچه فرمایند

۱۹

زندگانند و جان زنده خورند

تازگانند و عمر فرسایند

۲۰

هر چه پیراستند بگشودند

دل مبند اندر آنچه پیرایند

۲۱

گاه در روی این همی خندند

گاه دندان بر آن همی خایند

۲۲

از پی این عبیر می بیزند

وز پی آن حنوط می سایند

۲۳

دورها چرخ را بپیمودند

قرن ها نیز هم بپیمایند

۲۴

نکنند آنچه رای و کام کسی است

زانکه خود کامگار و خود رایند

۲۵

قطره ای آب و خاک را ندهند

تا به خون روی گل نیالایند

۲۶

گنه و عذرشان خردمندان

نه بگویند و هیچ نستایند

۲۷

خلق را پاره پاره در بندند

پس از آن بندبند بگشایند

۲۸

خیز مسعود سعد رنجه مباش

همچنینند و همچنین بایند

۲۹

همه فرمان بران یزدانند

تا ندانی که کار فرمایند

تصاویر و صوت

دیوان مسعود سعد سلمان به تصحیح رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۱۶۵
دیوان اشعار مسعود سعد به تصحیح و اهتمام دکتر مهدی نوریان - ج ۱ - مسعود سعد سلمان - تصویر ۲۱۷
دیوان مسعود سعد سلمان با مقدمهٔ رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۱۰۶

نظرات

user_image
موسی عبداللهی
۱۴۰۲/۰۶/۲۸ - ۱۳:۵۵:۴۹
🔰شرح قصیده 61 مسعود سعد سلمان   وقتی که آسمان را باز می‌کنند، توده های هوا به همراه خود می‌آورند، کوه‌ها به شدت درگیر می‌شوند و دشت‌ها را چون طلا می‌بینند. زنگ تاریکی با تحمل تابش خورشید از بین می‌روند و همچون آینه پاک، نور خورشید را منعکس می‌کنند. صبر از غم و اندوه فرار می‌کند، برخی از غم می‌کاهند و برخی دیگر آن را بیشتر می‌کنند.   ستارگان نور مهر را دزدیده‌اند، بنابراین هیچ روشنایی نشان نمی‌دهند. زمانی که عشق شبانه روز را به دل بسته، ستارگان شب بیشتر و بیشتر پدیدار می‌شوند. در سپیده دم، چشم‌ها به نهیب تکیه می‌زنند، چونکه لرزه‌ای بر آنها حکمفرماست. همه به دنبال فرار هستند و تابش آفتاب را پایین می‌آورند.   در شکست نور و تابش خورشید، هرچه کسب کرده‌اند را بدزدیده‌اند. چه عجب که جواهرات خوب و بدی، نه با یک طبع و نه با یک رای است.   آنچه از دستان گرانشان بیرون آمده، بسیار مهمتر است و ارزشمندترین چیزها را در دست دارند. آنچه که به سبکی آسوده و سبکپایی پیش می‌روند، حتی بهتر از آنچه که به سختی و تلاش زیادی دارند.   آنها از ارتفاع شب طالع می‌گیرند و همه چیز را به شکل شب زیبا و قابل توجهی تولید می‌کنند. عقل و هنر، پدر و مادر هر فرد هستند، پس چرا باید از یکی از آنها دوری کنیم؟   همه نقره را به یک شکل خراب می‌کنند و آن را با ضرر و سود پاک نمی‌کنند. آنها به دل و جگر ما زیان وارد می‌کنند و ما را مثل مارها به هیجان می‌آورند و خلق را مثل مارها فریب می‌دهند. ما با اینکه پوشیدار ظاهر عالی داریم، در روز آخر به شکل مارها ظاهر خواهیم شد.   ما نمی‌توانیم از آنچه که برای ما تعیین شده، فرار کنیم و هر چیزی را که می‌خواهند انجام دهیم. ما باید زندگی کنیم و برای زندگی، غذا بخوریم و عمرمان را تلف کنیم. همه چیز را که داریم، باز کنیم و دلمان را به آنچه پوشیده شده باز نکنیم.   گاهی اوقات به دور اینان خندیده، و گاهی دندان‌هایشان را بر هم می‌کنند. آنها از پی عبیر و حنوط فرار می‌کنند و به دورها چرخ را می‌گردانند، قرن‌ها می‌گذرانند.   آنها آنچه که رضایت و دلخوشی دیگران است را انجام نمی‌دهند، زیرا خودشان تصمیم‌گیر و راضی کننده خود هستند. آنها نباید یک قطرۀ آب و خاک را به شکل خون، روی گل بریزند.   آنها گناه خود را از دیگران پنهان نمی‌کنند و عذر خود را نمی‌گویند. آنها خلق را در بند تکه تکه می‌کنند و بعد آن را به صورت تکه تکه باز می‌کنند.   برای خود رنجه نشو، همانگونه که سعد مسعود بود. پس همه فرمان‌ها به خداوند تعالی تعلق دارد و باید از کاری که او می‌خواهد، آگاه شویم.
user_image
Nima.Mmmm
۱۴۰۲/۰۹/۲۱ - ۱۳:۰۲:۳۷
انسان دیروز از آنجا که روح و جانش نسبتی با معنا و معنویت داشته، حتی در حبس و بند هم چنین هنری از خود نشان میدهد و چنین اشعاری میسراید ...اما انسان امروز که روح و روانش با ابتذال و بیهودگی پیوند خورده ،جز یاوه گویی و ژاژخایی چیز دیگری برای ارائه ندارد.