مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

شمارهٔ ۶۹ - شکایت از روزگار

۱

روزگاریست سخت بی فریاد

کس گرفتار روزگار مباد

۲

شیر بینم شده متابع رنگ

باز بینم شده مسخر خاد

۳

نه به جز سوسن ایچ آزادست

نه به جز ابر هست یک تن راد

۴

نه بگفتم نکو معاذالله

این سخن را قوی نیامد لاد

۵

مهترانند مفضل و هر یک

اندر افضال جاودانه زیاد

۶

نیست گیتی به جز شگفتی و نیز

کار من بین که چون شگفت افتاد

۷

صد در افزون زدم به دست هنر

که به من بر فلک یکی نگشاد

۸

در زمان گردد آتش و انگشت

گر بگیرم به کف گل و شمشاد

۹

بار اندوه پشت من بشکست

بشکند چون دو تا کنی پولاد

۱۰

نشنود دل اگر بوم خاموش

نکند سود اگر کنم فریاد

۱۱

گرچه اسلاف من بزرگانند

هر یک اندر هنر همه استاد

۱۲

نسبت از خویشتن کنم چو گهر

نه چو خاکسترم کز آتش زاد

۱۳

چون بد و نیک روزگار همی

بگذرد این چو خاک و آن چون باد

۱۴

نز بد او به دل شوم غمگین

نه ز نیکش به طبع باشم شاد

۱۵

این جهان پایدار نیست بدان

که بر آبش نهاده شد بنیاد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار مسعود سعد به تصحیح و اهتمام دکتر مهدی نوریان - ج ۱ - مسعود سعد سلمان - تصویر ۱۸۸
دیوان مسعود سعد سلمان با مقدمهٔ رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۱۱۴

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۵/۰۳ - ۰۳:۳۷:۰۰
قوی نیامد لاد یعنی بنیادی استوار ندارد
user_image
م سهرابی
۱۳۹۲/۰۸/۲۳ - ۱۱:۳۳:۴۹
در بیتِ سوّم، به‌نظرم به‌جایِ «آزاد»، «آزاده» درست باشد.در رسم‌الخطِّ کهن، در برخی وجوهِ ترکیبی، هایِ غیرِ ملفوظ، از نگارش ساقط می‌شده؛ و احتمالاً این‌فقره نیز، از همان نوع باشد...نه به‌جز سوسن ایچ آزاده‌ست نه به‌جز ابر هست یک تن راد