
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۱۹
۱
ای ترک ماهروی ندانم کجا شدی
پیوسته که گشتی کز من جدا شدی
۲
بودم تو را سزا و تو بودی مرا سزا
ترسم ز نزد من به کسی ناسزا شدی
۳
درد دلا که بنده دیگر کسی نشد
وآن گه شدی که بر دل من پادشا شدی
۴
بیگانه گشتن از من چون در سر تو بود
با جان من به مهر چرا آشنا شدی
۵
کی بینمت که پردگی و نازنین شدی
کی یابمت که در دهن اژدها شدی
۶
آن گه بریدی از من جمله که بارها
گفتم به مردمان که تو جمله مرا شدی
۷
ای تیر راست چون بزدی بر نشانه زخم
وی ظن نیک من به چه معنی خطا شدی
۸
آری همه گله نکنم چون شدی ز دست
تا خود همی به زاری گویم کجا شدی
۹
امروزم ار ز هجر زدی در دو دیده خاک
بس شب که تو به وصل در او توتیا شدی
تصاویر و صوت



نظرات
ایمان خراسانی