
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۴ - تیرماه
۱
ماه تیرست ای نموده تیره از روی تو ماه
می درین مه لعل روشن گردد ای مه می بخواه
۲
وقت نعمتهاست لیکن نعمتی چون می مدان
جان بدین گفته که من گفتم گواه آید گواه
۳
دل به می تازه ست تازه جان همی شادست شاد
گر گناه من همی جویی همی دارم گناه
۴
ور نبودی می عزیز اکنون که من گویم همی
کی عزیزش داشتی شاه جهان در بزمگاه
۵
آنکه هستش نام شاه و شیر و هستش در جهان
خسته و بسته ازو جان و دل هر شیر و شاه
۶
پایگاه و دستگاه دولتش کرد و گذاشت
چرخ را بی پایگاه و کوه را بی دستگاه
۷
ملک او پاینده باد اندر جهان تا هست ملک
جاهش افزاینده باد اندر شرف تا هست جاه
تصاویر و صوت




نظرات