
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۱۷ - در حق یار رگ زده گوید
۱
چو راست گشت بر اکحلش نشتر فصاد
گل گداخته دیدم کز آن میان بچکید
۲
نه خون بد آنکه تو دیدی میان زرین طشت
سرشک دیده آهن بدو کزان بچکید
تصاویر و صوت



نظرات