
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۷۵ - وله
۱
جانا ز حسن گشت رخ تو چو جان من
وندر جمال خویش عیان شد گمان تو
۲
جستی ز لشکری که کند لاش حسن تو
رستی ز آفتی که بپوشد رخان تو
۳
از انده بنفشه بتا ارغوانت رست
در خار باز رست گل ارغوان تو
۴
بازم رهان ز ظلمت هجران ز بهر آنک
ایمن شد از تباهی ظلمت رخان تو
تصاویر و صوت




نظرات