
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱
۱
من و دیدن رقیبان هوسناک تو را
رو که تا دم زدهام سوختهام پاک تو را
۲
من که از دست تو صد تیغ به دل خواهم زد
به که بیرون فکنم از دل صد چاک تو را
۳
تا به غایت من گمراه نمیدانستنم
اینقدر کم حذر و خود سر و بیباک تو را
۴
ترک چشمت که دم از شیر شکاری میزد
این چه سر بود که بربست به فتراک تو را
۵
قلب ما صاف کن ای شعلهٔ اکسیر اثر
چه شود نقد به جز دود ز خاشاک تو را
۶
هیچت ای چشم سیه روی ازو سیری نیست
در تو گور مگر سیر کند خاک تو را
۷
محتشم آنچه تو دیدی و تو فهمیدی از او
کور بهتر پر ازین دیده ادراک تو را
۸
کلامم میکشد ناگه به جائی
که آرد بر سر نطقم بلائی
نظرات
محسن حیدرزاده جزی
نجاتی