
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۵
۱
ساربانا پرشتابان بار ازین منزل مبند
بس خرابم من یک امروز دگر محمل مبند
۲
حالیا از چشم طوفان خیز من ره دجله است
یک دو روز دیگری این رخت ازین ساحل مبند
۳
غافلی کز من به رویت مانده باقی یک نگاه
در محلی این چنین چشم از من غافل مبند
۴
نیست حد آدمی کز تن برد جان در وداع
روح انسان پیکری تهمت بر آب و گل مبند
۵
یار چون شد عمر در تعجیل بهتر ای طبیب
رو ببند حیله پای عمر مستعجل مبند
۶
داروی منعم مکش در چشم گریان ای رفیق
راه بر سیلی چنین پر زور بیحاصل مبند
۷
دل به خوبان بستن ای دل حاصل دیوانگیست
محتشم گر عاقلی دیگر به ایشان دل مبند
تصاویر و صوت

نظرات