
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۷
۱
حسن تو چند زینت هر انجمن بود
روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود
۲
تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف
شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود
۳
لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود
لطفی به من نمای که مخصوص من بود
۴
ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی
جان هزار دل شده در یک بدن بود
۵
من سینهچاک و پیش تو بی درد در حساب
آن چاکهای سینه که در پیرهن بود
۶
تا غیر خاص خویش نداند حدیث او
راضی شدم که با همهکس در سخن بود
۷
اوقات اگر چنین گذرد محتشم مدام
مردن هزار بار به از زیستن بود
تصاویر و صوت

نظرات