
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۹
۱
دل میشود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود
امروز هم شد اندکی فردا ندانم چون شود
۲
اشکی که میدارم نهان از غیرت اندر چشمتر
که برکشایم یک زمان روی زمین جیحون شود
۳
گر من به گردون سر دهم دود تنور صبر را
از ریزش اشک ملک صد رخنه در گردون شود
۴
خون در دلم رفت آنقدر از راز نازک پرده
کش پرده از هم میدرد گر قطرهای افزون شود
۵
من خود نمیگویم به کس رازی که دارم پاس آن
اما اگر گوید کسی در بزم او صد خون شود
۶
خواهم نوشتن نامهای اما نمیدانم چسان
خواهد درید آن گل ز هم گر واقف از مضمون شود
۷
شرح جراحتهای غم هرگه نویسد محتشم
خون ریزد از مژگان قلم روی زمین گلگون شود
تصاویر و صوت

نظرات