
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۴
۱
عشقت زهم برآورد یاران مهربان را
از همچو مرگ بگسست پیوند جسم و جان را
۲
تا طرح هم زبانی با این و آن فکندی
کردند تیز برهم صد همزبان زبان را
۳
از لطف عام کردی در بزم خاص با هم
در نیم لحظه دشمن صد ساله دوستان را
۴
جمعی که با هم اول بودند راست چون تیر
در کینهٔ هم آخر کردند زه کمان را
۵
باد ستیزه برخاست وز یکدیگر جدا کرد
مانند دود آتش اهل دو دودمان را
۶
شهری ز آشنایان پر بود ای یگانه
بیگانه کرد عشقت از هم یگان یگان را
۷
صد دست عهد با هم دست تو از کناره
شمشیر بر میان زد پیوند این و آن را
۸
ما با کسی که بودیم پیوسته بر در مهر
باب النزاع کردیم آن طرفه آستان را
۹
با محتشم رفیقی طرح رقابت افکند
کی ره به خاطر خود میدادم این گمان را
تصاویر و صوت

نظرات