
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۴
۱
گرچه دیدم بر عذار عصمتت خال گناه
چشم از رویت نبستم روی چشم من سیاه
۲
کم نگه کردم که رویت را ندیدم سوی غیر
غیرتم بنگر که دیگر میکنم سویت نگاه
۳
مدعی سررشتهٔ وصلت به چنگ آورده است
هست زلف در همت اینک به این مغنی گواه
۴
غیر پر کید و تو بیقید و من از مجلس برون
جز خدا دیگر که پاس عصمتت دارد نگاه
۵
حکم غیرت نیست در ملک دلم جاری بلی
از سیاستهای پیشین تایب است این پادشاه
۶
گردد ای بت تا کی ازین جنگهای زرگری
از تو ضایع ناوک بیداد و از من تیر آه
۷
از ته دل با کسان میدار صحبت بعد از آن
میشو از لطف زبانی محتشم را عذر خواه
نظرات