محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۸

۱

به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت

به این امید من هم چند روزی رفتم از کویت

۲

به راه جستجویت هرکه کمتر می‌کند کوشش

نمی‌بیند دل وی جز کشش از زلف دلجویت

۳

تو را آن یار می‌سازد که باشد قبله‌اش غیری

کند در سجده‌های سهو محراب خود ابرویت

۴

چه میسائی رخ رغبت به پای آن که می‌داند

کف پای بت دیگر به از آئینهٔ رویت

۵

ز دست‌آموز مرغ دیگران بازی مخور چندین

به بازی گر سری برمی‌کند از حقلهٔ مویت

۶

سیه چشمی برو افسون و مست اکنون محال است این

که افروزد چراغی از دل وی چشم جادویت

۷

تو را این بس که هرگز محتشم نشنید ازو حرفی

که خالی باشد از بدگوئی رخسار نیکویت

تصاویر و صوت

نظرات