محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۱۰۱

۱

ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست

هر گلی را بلبلی هر شمع را پروانه ایست

۲

مرغ دل گرد لب و خال می‌گردد بلی

هر کجا مرغیست سرگردان آب و دانه ایست

۳

جان فدای گوشهٔ آن چشم مخمورانه باد

کز قفای هر نگاهش ناز محبوبانه ایست

۴

باده‌ای کاین هفت خم در خود نیابد ظرف آن

پیش دست ساقی ما در ته پیمانه ایست

۵

درد و غم یک سر به ما پیما که از محنت کشان

شیرخوار مرد خالی کردن خمخانه ایست

۶

خردسالی را گرفتارم که در آداب حسن

یوسف مصری بر او طفل مکتب خانه ایست

۷

دل که می‌جوید ره بیرون شد از چشم خراب

مضطرب دیوانه سرگشته در ویرانه ایست

۸

داستان محتشم بشنو دم از مجنون مزن

کاین حدیث تازه است و آن کهن افسانه ایست

تصاویر و صوت

نظرات