محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۱۱۰

۱

بی‌تصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست

بی‌وقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست

۲

کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند

کانچه مقصود دل است از حسن در تصویر نیست

۳

دست عشقت کز تصرفهای کامل کوته است

هست دامن‌گیر من اما گریبان‌گیر نیست

۴

شهر را کردن حصار و بر ظفر دادن قرار

دخل در تسخیر می‌دارد ولی تسخیر نیست

۵

قلعهٔ دل سالم از کوته کمندیهای توست

ورنه در امداد خیل حسن را تقصیر نیست

۶

شاه عشقت با همه کامل عیاریها زده

سکه‌ای در کشور دل کایمن از تغییر نیست

۷

بند نامضبوط و صید بسته قادر بر نجات

صید بند ایمن که پای صید بی‌زنجیر نیست

۸

عشقت از معماری دل دور دارد خویش را

این کهن ویرانه گویا لایق تعمیر نیست

۹

از تو دارد محتشم دیگر شکایتها بلی

جمله را گنجایش اندر حیز تقریر نیست

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۵/۰۳/۲۹ - ۰۳:۲۰:۳۴
بیت آخر : حیٌز با تشدید حرف یاء