
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۲
۱
بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را
در ظلمات گم مکن چشمهٔ آفتاب را
۲
گر به حیا مقیدی برقعی از حجاب کن
پردهٔ رخ که پیش او باد برد نقاب را
۳
سوخته فراق را وعدهٔ خام تر مده
رسم کجاست دم به دم آب زدن کباب را
۴
بی تو به حال مرگم و جان به عذاب میکنم
بر سرم آی و از سرم باز کن این عذاب را
۵
گشته حجاب عارضت زلف و نسیم بیخبر
آه کجاست تا کند بر طرف این حجاب را
۶
تا دهد از تو جراتم رخصت نیم بوسهای
یک نفسک به خواب کن نرگس نیم خواب را
۷
دی به نیاز گفتمت بندهٔ توست محتشم
روی ز بنده تافتی بندهام این عتاب را
تصاویر و صوت

نظرات