
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۲۱
۱
آن شاه ملک دل ستم از من دریغ داشت
دریای لطف بود و نم از من دریغ داشت
۲
صدنامهٔ بیدریغ رقم زد به نام غیر
وز کلک خویش یک رقم از من دریغ داشت
۳
اغیار را به عشوهٔ شیرین هلاک کرد
وز کینهٔ زهر چشم هم از من دریغ داشت
۴
صد بار سرخ شد دم تیغش به خون غیر
این لطفهای دم به دم از من دریغ داشت
۵
با مدعی که لایق بیداد هم نبود
صد لطف کرد و یک ستم از من دریغ داشت
۶
من جان فشاندم از طمع بوسهای بر او
او توشه ره عدم از من دریغ داشت
۷
کردم گدائی نگهی محتشم ازو
آن پادشاه محتشم از من دریغ داشت
تصاویر و صوت


نظرات