
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۲۴
۱
بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت
گرچه درد انتظار از حد گذشت اما گذشت
۲
روز شب گردد ز تاریکی اگر بیند به خواب
آن چه بیخورشید روی او ز غم بر ما گذشت
۳
از رهی آزاده سروی خاست کز رفتار او
بانگ واشوقا گذشت از آسمان هر جا گذشت
۴
نسبت خاصی از او خاطر نشینم شد که دوش
با تواضعهای عام از من به استغنا گذشت
۵
لحظهای زین پیش چون شمعم سراپا در گرفت
حرفم آن آتش زبان را بر زبان گویا گذشت
۶
ای زناوکهای پیشین جان و دل مجنون تو
تیر دیگر در کمان لطف نه آنها گذشت
۷
پر تزلزل شد زمین یارب قیامت رخ نمود
یا زخاک محتشم آن سرکش رعنا گذشت
نظرات