محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۱۲۵

۱

فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت

مرا گذاشت درین مملکت غریب و برفت

۲

چو گفتمش که نصیبم دگر ز لعل تو نیست

گشود لب به تبسم که یا نصیب و برفت

۳

چو گفتمش که دگر فکر من چه خواهد بود

به خنده گفت که فکر رخ حبیب و برفت

۴

چو گفتمش که مرا کی ز ذوق خواهد کشت

نوید آمدنت گفت عنقریب و برفت

۵

رقیب خواست که از پا درآردم او نیز

مرا نشاند به کام دل رقیب و برفت

۶

نشست برتنم از تاب تب عرق چندان

که دست شست ز درمان من طبیب و برفت

۷

ز دست محتشم آن گل کشد دامن وصل

گذاشت خواری هجران به عندلیب و برفت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
امید حسین زاده
۱۳۹۳/۰۵/۲۷ - ۱۱:۱۸:۱۰
در بیت اول مملکت غریب عبارت کاملا نامناسبی است چه از نظر وزنی و چه از لحاظ منطق شعری زیرا که این اصطلاح در عصر حاضر رواج لفظی یافته است. من تا به حال به دنبال نسخ دیگر نبودم ولی به صورت غریزی حس می کنم حداقل عبارت "وادی غریب" عبارت شایسته تری باشد
user_image
رؤیا
۱۳۹۹/۰۷/۱۹ - ۰۲:۲۵:۲۴
درود جناب حسین‌زاده. مصرع «مرا گذاشت درین مملکت غریب و برفت» ایراد وزنی نداره؛ باید با وقفه بعد از مملکت بخونیدش: «مرا گذاشت در این مملکت، غریب و برفت»