محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۱۲۶

۱

ناله چندان ز دلم راه فلک دوش گرفت

که مؤذن سحر از نالهٔ من گوش گرفت

۲

عرش آن بار گران را سبک از دوش انداخت

خاک بی‌باک دلیر آمد و بر دوش گرفت

۳

کرد ساقی قدحی پر که کسش گرد نگشت

آخر آن رطل گران رند قدح نوش گرفت

۴

آتشی کز همهٔ ظاهر نظران پنهان بود

دیگ سودای من از شعلهٔ آن جوش گرفت

۵

بادهٔ عشق از آن پیش که ریزند به جام

آتش نشهٔ آن در من مدهوش گرفت

۶

سر نا گفتنی عشق فضولی می‌گفت

عقل صدباره به دندان لب خاموش گرفت

۷

هرکس آورد به کف دامن سروی ز هوس

محتشم دامن آن سرو قباپوش گرفت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مهران
۱۴۰۰/۰۹/۰۶ - ۰۸:۱۶:۲۸
واقعا متاسفم که کسی به این شعر زیبا توجهی نداشته و هیشکی نظر نذاشته.