
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۳
۱
اگر دل بر صف مژگان سیاهی میزند خود را
که تنها ترک چشمش بر سپاهی میزند خود را
۲
ز تابم میکشد اکثر نگاه دیر دیر او
که بر قلب دل من گاه گاهی میزند خود را
۳
ندارد چون دل خود رای من تاب نظر چندان
چه بر شمشیر مردم کش نگاهی میزند خود را
۴
گلی کز جنبش باد صبا آزرده میگردد
چرا بر تیغ آه بیگناهی میزند خود را
۵
مه نو سجدههای سهو میفرمایدم امشب
به صورت بس که بر طرف کلاهی میزند خود را
۶
سواری گرم قتلم گشته و من منفعل مانده
که گیتی سوز برقی بر گیاهی میزند خود را
۷
عنانش محتشم امروز میگیرم تماشا کن
که چون بر پادشاهی دادخواهی میزند خود را
تصاویر و صوت


نظرات