
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۳۱
۱
شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت
۲
وقت رفتن داد تیغ غمزه را زهراب ناز
وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت
۳
من فکندم خویش را از خاکساری در رهش
او ز استغنا مرا با خاک یکسان کرد و رفت
۴
غایب از چشمم چو میشد با نگاه آخرین
خانهٔ چشم مرا از گریه ویران کردو رفت
۵
روز اقبال مرا در پی شب ادبار بود
کز من آن خورشید تابان روی پنهان کرد و رفت
۶
باد یارب در امان از درد بیدرمان عشق
آن که دردم داد و نومیدم ز درمان کرد و رفت
۷
دوزخی تابنده شد بهر عذاب محتشم
دوش کان کافر دلش تاراج ایمان کرد و رفت
تصاویر و صوت

نظرات