
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۳۴
۱
چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت
نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت
۲
آن آفتاب کشور خوبی چو ماه نو
ظرف مرا به آن می تند آزمود و رفت
۳
نقش دگر بتان که نمیرفت از نظر
آن بت به نوک خنجر مژگان زدود ورفت
۴
تیری که در کمان توقف کشیده داشت
وقت وداع بر دل ریشم گشود و رفت
۵
حرفی که در حجاب ز گفت و شنود بود
آخر به رمز گفت و به ایما شنود و رفت
۶
از بهر پای بوس وداعی که روی داد
رویم هزار مرتبه بر خاک سود و رفت
۷
افروخت آخر از نگه گرم آتشی
در محتشم نهفته برآورد دود و رفت
تصاویر و صوت

نظرات