
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۳۵
۱
زانطره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت
در چه ز عنبرین رسنت رفته رفته رفت
۲
پیشت چو شمع اشگ بتان قطره قطره ریخت
صد آبرو در انجمنت رفته رفته رفت
۳
من بودم و دلی و هزاران شکستگی
آن هم به زلف پرشکنت رفته رفته رفت
۴
گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر
عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت
۵
رفتی به مصر حسن و نرفتی ازین غرور
آن جا که بوی پیرهنت رفته رفته رفت
۶
جان را دگر به راه عدم ده نشان که دل
در فکر نقطهٔ دهنت رفته رفته رفت
۷
ای محتشم فغان که نیامد به گوش یار
آوازهای که از سخنت رفته رفته رفت
نظرات
شکر
نا آشنا
شادی