محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۱۳۹

۱

به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت

به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت

۲

ازین بهتر نمی‌دانم طریق مهربانی را

که ننشینم ز پا تا جان دهم از مهر در پایت

۳

توانم آن زمان در عشق لاف دردمندی زد

که از درمان گریزم تا بمیرم در تمنایت

۴

خوش آن مردن که بر بالین خویشت بینم و باشد

اجل در قبض جان تن مضطرب من در تماشایت

۵

چو روز مرگ دوزندم کفن بهر سبکباری

روان کن جانب من تاری از جعد سمن سایت

۶

چو روی منکران عشق در محشر سیه گردد

نشان رو سفیدیهای ما بس داغ سودایت

۷

چه مردم کش نگاهست این که جان محتشم بادا

بلا گردان مژگان سیاه و چشم شهلایت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۴/۱۵ - ۱۷:۲۱:۵۷
  خوش آن مردن که بر بالین خویشت بینم و باشد اجل در قبض جان، تن مضطرب، من در تماشایت...!