محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۱۴۰

۱

زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت

مهی نبوده بر اوج علا مقابل رویت

۲

خوشم به لطف سگ درگهت که در شب محنت

رهی نموده ز روی وفا به سایل کویت

۳

طرب فزا شده دشت جنون که خاک من آنجا

بباد رفته ز سم سمند بادیه پویت

۴

رواج مشگ ختن چون بود که هست صبا را

هزار نافه گشائی ز جعد غالیه بویت

۵

نهان ز غیر حدیث صبا بپرس خدا را

دمی که آید ازین ناتوان خسته به سویت

۶

اگر به زلف تو بستم دلی مرنج که هر سو

یکی نه صد دل دیوانه بسته است به مویت

۷

مرا چه غم که دل خسته رام شد به غم تو

درین غمم که مبادا شود رمیده ز خویت

۸

تو دست برده به چوگان و خلق بهر تماشا

ز هر طرف سوی میدان به سر دویده چو گویت

۹

وصال اگر طلبد محتشم بس این که بر آن کو

دمی برآئی و بیند ز دور روی نکویت

تصاویر و صوت

هفت دیوان محتشم کاشانی ـ ج ۱ (دیوان شیبیه) به کوشش عبدالحسین نوایی و مهدی صدری - علی بن احمد محتشم کاشانی - تصویر ۷۳۷

نظرات