
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۴۸
۱
درختان تا شوند از باد گاهی راست گاهی کج
قد خلق از سجودت باد گاهی راست گاهی کج
۲
ز بس حسرت که دارد بر تواضع کردن شیرین
کشد نقش مرا فرهاد گاهی راست گاهی کج
۳
زند پر مرغ روحم چون شود از باد جولانش
اطاقه بر سر شمشاد گاهی راست گاهی کج
۴
نزاکت بین که سروش میشود مانند شاخ گل
به نازک جنبشی از باد گاهی راست گاهی کج
۵
بلا زه بر کمان بندد چو در رقص آن سهی بالا
کند رعنا روی بنیاد گاهی راست گاهی کج
۶
کمان بر من کشید و دلنواز مدعی هم شد
که تیرش بر نشان افتاد گاهی راست گاهی کج
۷
به فکر قد و زلفش محتشم دیوانه شد امشب
خیالش بس که رو میداد گاهی راست گاهی کج
نظرات