
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۵
۱
ای نگهت تیغ تیز غمزهٔ غماز را
پشت به چشم تو گرم قافلهٔ ناز را
۲
روز جزا تا رود شور قیامت به عرش
رخصت یک عشوه ده چشم فسون ساز را
۳
نرگس مردم کشت ننگرد از گوشهای
تا نستاند به ناز جان نظر باز را
۴
شعلهٔ بازار قتل پست شود گر کنی
نایب ترکان چشم صد قدر انداز را
۵
حسن تو در گل نهاد پای ملک بر فلک
بس که نهادی بلند پایهٔ اعجاز را
۶
چشم سخنگوی کرد کار زبان چون رقیب
منع نمود از سخن آن بت طناز را
۷
دید که خاصان تمام آفت جان منند
داد به پیک نظر قاصدی راز را
۸
یافت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش
دیده که جوینده بود عشوهٔ ممتاز را
۹
تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد
پرده در محتشم نرگس غماز را
تصاویر و صوت


نظرات