
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۵۸
۱
زندگانی بی غم عشق بتان یکدم مباد
هر که این عالم ندارد زنده در عالم مباد
۲
باد عمرم آن قدر کز شاخ وصلت برخورم
ور نمیخواهی تو برخورداریم آن هم مباد
۳
بیخدنگت یاد دارم صد جراحت بر جگر
هیچ کس را این جراحتهای بیمرهم مباد
۴
گر ز حرمانش ندارم زندگی بر خود حرام
مرغ روحم در حریم حرمتش محرم مباد
۵
روز وصل دلبران گر شد نصیب دیگران
سایهٔ شبهای هجرت از سر ما کم مباد
۶
گفتمش کز درد عشقت غم ندارم در جهان
گفت هر عاشق که دردی دارد او را غم مباد
۷
گر نباشد محتشم خوشدل به دور خط دوست
از بهار حسن او مرغ دلم خرم مباد
نظرات