
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۶۹
۱
تنی زلالوش آن سرو گل قبا دارد
که موج از اثر جنبش صبا دارد
۲
شب آمد و سخن از کید مدعی میگفت
ازین سخن دگر آیا چه مدعا دارد
۳
رقیب جان برد از هجر و بر خورد ز وصال
من از فراق بمیرم خدا روا دارد
۴
ز حال آن بت بیگانه وش خبر پرسید
که باد میوزد و بوی آشنا دارد
۵
رکاب خشم برای که کرده باز گران
تحملت که عنان کرشمهها دارد
۶
فتاده بس که حدیث من و تو در افواه
بهر که مینگرم گفتگوی ما دارد
۷
به محتشم تو مزن طعنه گر ندارد هیچ
اگرچه هیچ ندارد نه خود تو را دارد
نظرات