
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۷۸
۱
شبی که بر دلم آن ماه پاره میگذرد
مرا شرارهٔ آه از ستاره میگذرد
۲
خراش دل ز سبک دستی کرشمهٔ او
به نیم چشم زدن از شماره میگذرد
۳
دلم بر آتش غیرت کباب میگردد
چو تیرش از جگرپاره پاره میگذرد
۴
ز رخش صبر و شکیبائی آن گزیده سوار
پیاده میکندم چون سواره میگذرد
۵
مشو به سنگدلیهای خویشتن مغرور
که تیر آه من از سنگ خاره میگذرد
۶
تو ای طبیب ازین گرمتر گذر قدری
بر آن مریض که کارش ز چاره میگذرد
۷
به صد فسون بتان محتشم ز دین نگذشت
ولی اگر تو کنی یک اشاره میگذرد
نظرات
امین کیخا