
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۸۷
۱
بهتر است از هرچه دهقان در چمن میپرورد
آن چه آن نازک بدن در پیرهن میپرورد
۲
زان دو زلف و عارضم پیوسته در حیرت کنون
بیضهٔ خورشید را زاغ و زغن میپرورد
۳
نافه دارد بوئی از زلفت که بهر احترام
ایزدش در ناف آهوی ختن میپرورد
۴
هست شیرین را درین خمخانه از حسرت دریغ
بادهٔ تلخی که بهر کوه کن میپرورد
۵
بهرهای از دامنم خار است از آن گل پیرهن
گرد خرمن بین که اندر گل سمن میپرورد
۶
میدهد از اشگ سرخم آب تیغ خویش را
تشنهٔ خون مرا از خون من میپرورد
۷
عشق در هر آب و گل حالی دگر دارد از آن
محتشم جان میگدازد غیر تن میپرورد
تصاویر و صوت


نظرات