
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۱۹۶
۱
خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد
پس از انتظاری و مدتی خبری به بیخبری رسد
۲
شب محنتم نشده سحر مگر آفتاب جهان سپر
بدر آید از طرفی دگر که شب مرا سحری رسد
۳
نبود در آتش عشق او حذر از زبانه دوزخم
چه زیان کند به سمندری ضرری که از شرری رسد
۴
خوشم آن چنان ز جفای او که به زیر بار بلای او
المی شود ز برای من ستمی که از دگری رسد
۵
چو عطا دهد صلهٔ دعا چه زیان به مائدهٔ سخا
ز در شهنشه اگر صلا به گدای در به دری رسد
۶
ز زمین مهر و وفای او مطلب بری که پی نمی
نه ز دشت او شجری دمد نه ز باغ او ثمری رسد
۷
به میان خوف و رجا دلم به کجا تواند ایستاد
نه از این طرف ظفری شود نه به آن طرف خطری رسد
۸
نرسد وصال شراب او بالم کشان خمار غم
مگر از قضا مددی شود که به محتشم قدری رسد
نظرات
فاطمه