محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۲۱

۱

روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا

روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا

۲

چند روزی که به سودای تو جان می‌دادم

حاصل از زندگی خویش همان بود مرا

۳

یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز

دل سرا پردهٔ صد راز نهان بود مرا

۴

یادباد آن که چو آغاز سخن می‌کردی

با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا

۵

یاد باد آن که چو می‌شد سرت از باده گران

دوش منت کش آن بار گران بود مرا

۶

یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز

پاسبان مردم چشم نگران بود مرا

۷

یاد باد آن که دمی گر ز درت می‌رفتم

محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
جعفر مصباح
۱۳۹۱/۰۸/۲۸ - ۱۹:۲۸:۲۲
بیت ماقبل آخر مصراع دومًبودمً بجای ًمردمً
user_image
شروین
۱۳۹۷/۰۹/۰۱ - ۰۴:۱۷:۰۳
دوست عزیزم مصباح جان مهربان...درست نوشته..پاسبان مردم چشم نگران بوذ مرا...مردم چشم منظور مردمک چشم هستش..حافظ میفرماید : ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است /ببین که در طلبت حال مردمان چون است..پس همان که در متن نوشته قریب به یقین درست است..سپاس
user_image
کوثر
۱۳۹۸/۰۵/۱۸ - ۲۳:۵۳:۳۴
بیت اخر معنیش چیه؟