
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۲۱
۱
روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا
روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا
۲
چند روزی که به سودای تو جان میدادم
حاصل از زندگی خویش همان بود مرا
۳
یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز
دل سرا پردهٔ صد راز نهان بود مرا
۴
یادباد آن که چو آغاز سخن میکردی
با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا
۵
یاد باد آن که چو میشد سرت از باده گران
دوش منت کش آن بار گران بود مرا
۶
یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز
پاسبان مردم چشم نگران بود مرا
۷
یاد باد آن که دمی گر ز درت میرفتم
محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا
نظرات
جعفر مصباح
شروین
کوثر