
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۲۱۰
۱
زلفش مرا به کوشش خود میکشد به بند
گیسو به پشت گرمی آن گردن بلند
۲
شمشیر قاطع اجل است آلت نجات
آنجا که گردن دل من مانده در کمند
۳
صد اختراع میکند از جلوههای خاص
قد بلندش از حرکت کردن سمند
۴
از اضطراب درد تو بر بستر هلاک
افتادهام چنان که در آتش فتد سپند
۵
من ناصبور و طبع تو بسیار دیر انس
من ناتوان و عشق تو بسیار زوردمند
۶
قارون نیم که از تو توانم خرید بوس
دشنام را که کردهای ارزان بگو به چند
تصاویر و صوت

نظرات