
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۲۲۰
۱
بلا به من که ندارم غم بقا چکند
کسی که دم ز فنا زد باو بلا چکند
۲
نشانده بر سر من بهر قتل خلقی را
من ایستاده که آن شوخ بیوفا چکند
۳
به قتل ما شده گرم و کشیده تیغ چو آب
میان آتش و آبیم تا خدا چکند
۴
کشی به جورم و گوئی که خونبهای تو چیست
شهید خنجر تو با جان مبتلا چکند
۵
به دست عشق تو دادم دل و نمیدانم
که داغ هجر تو با جان مبتلا چکند
۶
چو آشنای تو شد دل ز من برید آری
تو را کسی که به دست آورد مرا چکند
۷
دوای عشق تو صبر است و محتشم را نیست
تو خود بگو که به این درد بی دوا چکند
تصاویر و صوت

نظرات