
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۲۲۷
۱
عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند
که درو غیر غنیمانه نگاهی نکند
۲
آن چه با خرمن جانم بنگاهی کردی
برق هرچند بکوشد به گیاهی نکند
۳
عشق تاراج گرت یک تنه با هر دو جهان
کرد کاری که به یک کلبه سپاهی نکند
۴
شدم از سنگدلیهای تو خورسند به این
که کسی در دلت از وسوسه راهی نکند
۵
منعم از ناله رسد پند دهی را که شود
هدف تیر نگاه تو و آهی نکند
۶
من گرفتم که نِگَه در تو گناه است ای بت
بنده این حوصله دارد که گناهی نکند
۷
دیدم آن زلف و تغافل زدم آهم برخاست
نتوانست که تعظیم سیاهی نکند
۸
آن چه با کوه شکیبم رخ تابان تو کرد
شعلهٔ آتش سوزنده به کاهی نکند
۹
محتشم این همه از گریه نگردد رسوا
که تواند کند گاهی و گاهی نکند
تصاویر و صوت

نظرات