محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۲۴۱

۱

مهی که شمع رخش نور دیدهٔ من بود

ز دیده رفت و مرا سوخت این چه رفتن بود

۲

مرا کشنده‌ترین ورطهٔ محل وداع

سرشگ رانی آن سر پاکدامن بود

۳

فکند چشم حسودم جدا ز دوست چه دوست

یکی که مایهٔ رشگ هزار دشمن بود

۴

کشید روز به شامم چه شام آن که درو

ستارهٔ سحر روز مرگ روشن بود

۵

وزید باد فراقی چه باد آنکه ز دهر

برندهٔ من بر باد رفته خرمن بود

۶

رسید سیل فنائی چه سیل آن که رهش

به مامن من مجنون دشت مسکن بود

۷

برآمد ابر بلائی چه ابر آن که نخست

ترشحش ز برای خرابی من بود

۸

چو یار گرم سفر شد اگرچه شمع صفت

به باد می‌شد ازو هر سری که بر تن بود

۹

بسوخت محتشم اول که از سپاه فراق

ستیزه یزک اندروی آتش افکن بود

تصاویر و صوت

هفت دیوان محتشم کاشانی ـ ج ۲ (شامل دیوان های شبابیه، صبائیه، جلالیه، نقل عشاق، ضروریات و معمیات) به کوشش عبدالحسین نوایی و مهدی صدری - علی بن احمد محتشم کاشانی - تصویر ۱۴۷

نظرات