محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۲۴۳

۱

گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود

ور رود دل نیز یک دشمن همان گیرم نبود

۲

گر دلم در سینه سوزان نباشد گو مباش

اخگری در گوشهٔ گلخن همان گیرم نبود

۳

ز آفتاب هجر مغز استخوانم گو بریز

در چراغ مرده این روغن همان نگیرم نبود

۴

ملک جانی کز خرابیها نمی‌ارزد به هیچ

گر فراق از من بگیرد من همان گیرم نبود

۵

دیده گر خواهد شدن از گریه ویران کو بشو

در دل تاریک این روزن همان گیرم نبود

۶

ناله از ضعف تنم گر برنیاید گو میا

در سرای سینه این شیون همان گیرم نبود

۷

چون به تحریک تو می‌رانند ازین گلشن مرا

جا کنم در گلخن این گلشن هما نگیرم نبود

۸

بود نافرمان دلی با من همان گیرم نزیست

بود بی سامان سری بر تن همان گیرم نبود

۹

گفتم از عشقت به زاری محتشم دامن کیشد

گفت یک رسوای تر دامن همان گیرم نبود

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
آراد
۱۳۹۳/۱۱/۰۶ - ۰۲:۳۳:۴۴
سلاممصراع اول بیت آخر کیشد باید به کشید اصلاح شود
user_image
مودب نیا
۱۳۹۶/۰۹/۰۹ - ۰۹:۵۰:۰۴
با سلام،ابیات 3، 7 و 9 غلط املایی دارند. لطفا تصحیح شود.با تشکر