
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۲۷
۱
شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را
که دانم آشتئی در قفاست جنگ تو را
۲
که کرده پیش تو اظهار سوز ما امروز
که آتش غضب افروخته است رنگ تو را
۳
مصوران قلم از مو کنند تا نکشند
زیاده از سرموئی دهان تنگ تو را
۴
زمان زمان کنم افزون جراحت تن خویش
ز بس که بوسه زنم زخمهای سنگ تو را
۵
جریده گرد من امشب گرت رفیقی نیست
چه باعث است به ره دمبدم درنگ تو را
۶
به مدعی پر و بالی مده که پروازش
بباد بر دهد ای سرو نام و ننگ تو را
۷
ز حرف پر دلی محتشم پرست جهان
ز بس که جای به دل میدهد خدنگ تو را
نظرات