
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۲۸۳
۱
زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید
کوثر و خلد من این است عذابم مکنید
۲
چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد
بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید
۳
مدعی را اگر آواره نسازم ز درش
از سگان سر آن کوی حسابم مکنید
۴
من خود از بادهٔ دیدار خرابم امشب
میمیارید و ازین بیش خرابم مکنید
۵
مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا
من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید
۶
حرف وصلی که محال است مگوئید به من
آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید
۷
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید
۸
چارهٔ بیخودی من به نصیحت نتوان
به خودم باز گذارید و عذابم مکنید
۹
توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار
قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید
نظرات