محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۲۹۴

۱

پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکار

شرمسارم شرمسارم شرمسارم شرمسار

۲

بود خاک غفلتم در دیدهٔ جوهر شناس

کز خزف نشناختم در خاصه در شاهوار

۳

با تو گستاخانه آمد در سخن این بی‌شعور

این چه درکست و شعور استغفرالله زین شعار

۴

گفتمت دستم بگیر و مردم از شرمندگی

گرچه می‌گویند این را بندگان با کردگار

۵

دیده‌ام بر پشت پا شد تا قیامت دوخته

بس که برمن گشت گردون زین ممر خجلت گمار

۶

طرفه‌تر این کان غلط زین بندهٔ گمنام شد

واقع اندر مجلس دستور خورشید اشتهار

۷

پادشاه محتشم مه رایت انجم حشم

کز سپاه فتنه بادا حشمت او در حصار

تصاویر و صوت

نظرات