محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۲۹۸

۱

دانم اگر از دلبری قانع به جانی ای پسر

داد سبک دستی دهم در سر فشانی ای پسر

۲

رسم وفا بنیاد کن آواره‌ای را یاد کن

درمانده‌ای را شاد کن تا در نمانی ای پسر

۳

بر خاکساران بی‌خبر مستانه بر رخش جفا

در شاه راه دلبری خوش میدوانی ای پسر

۴

حسنت همی گوید که هان خوش جهانی را به کس

هیچت نمی‌گوید که هی نی جوانی ای پسر

۵

با صد شکایت پیش تو چون آیم اندر یک سخن

بندی زبانم گویا جادو زبانی ای پسر

۶

دیشب سبکدستی تو را می‌داد گستاخانه می

کامروز از آن لایعقلی بر سر گرانی ای پسر

۷

دیوان شعر محتشم پر آتش است از حرف جور

غافل مشو از سوز او روزی بخوانی ای پسر

تصاویر و صوت

نظرات