
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳
۱
من از رغم غزالی شهسواری کردهام پیدا
شکاری کردهام گم جان شکاری کردهام پیدا
۲
زلیخا طلعتی را راندهام از شهر بند دل
به مصر دلبری یوسف عذاری کردهام پیدا
۳
زمام ناقه محمل نشینی دادهام از کف
بجای او بت توسن سواری کردهام پیدا
۴
ز سفته گوهری بگسستهام سر رشتهٔ صحبت
در ناسفته گوهر نثاری کردهام پیدا
۵
مهی زرین عصا به چون هلال از چشمم افتاده
بلند اختر سواری تاجداری کردهام پیدا
۶
کمند مهر گیسو تابداری رفته از دستم
ز سودا قید کاکل مشگباری کردهام پیدا
۷
گر از شیرین لبان حوری نژادی گشته از من گم
ز خوبان خسرو عالی تباری کردهام پیدا
۸
دل از دست نگارینی به زور آوردهام بیرون
ز ترکان سمن ساعد نگاری کردهام پیدا
۹
درین ره محتشم گر نقد قلبی رفته از دستم
زر نوسکه کامل عیاری کردهام پیدا
تصاویر و صوت

نظرات
شاعری خسته